مهربانیهارادرتومن تجربه میکردم

اشعار فرزانه

شعر فرزانه

 مهربانیهارادرتومن تجربه میکردم آن روز بزرگ...
 
ذستهای توبرایم پلهایی بودندکه مرامی بردندتاحضورگرم عشق...که شدم پرازخوشبختیها...
 
گرچه درفصل سکوت توبهاران وبهاران رامی رویانی که تن وحرف ولب وگیسوودستان توگلهای بساتینش هستند
 
آه اماوقتی توسخن می گویی وبهاران وبهاران رامی رویانی
 
توخودمیدانی که خوشبختی بی پایانیست باتوبودن
 
بودن ...       
وسخن گفتن ولبخندزدن...
 
بغض صدهاغم رامی توان ترکانددریک لحظه باتوبودن
 
سهم کن بامن لحظاتت را
 
که سراپابغضم...




برچسب‌ها:
نوشته شده در شنبه 29 تير 1392برچسب:اشعارفرزانه,ادبیات,شعر,اشعارشاعران معاصر,شعرفرزانه,ساعت 7:48 توسط فرزانه|


آخرين مطالب
Design By : ghalebeweblog.ir